باز من ماندم و تنهائی و غم

ساده تر از گل و جاری تر از آب
شعله ور ، ساکت و زیبائی ناب
مثل دریای عمیق و موّاج
جمع اضداد چو بیداری و خواب
















آتشم زد و تماشا کردم
رفت و ماند حسرت دیدار و عذاب
باز من ماندم و تنهائی و غم
بازهم شادی بیهوده ، سراب .

.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

حسّ باران

دوست