گفتگو با باد
افزودن برنگاشت چشم در چشم شب شدن ، عریان ظلمات و سکوت بی پایان وزن عالم و جایِ پای عبور سوزش زخم خنجر یاران نگذری از خیال و خاطره ای غربتی محض و عُزلتی پنهان دلخوشیهای کوچک و گهگاه تکیه گاههای سست و بی بنیان جلوه گاه و نظاره ات تنها دودِ کولی وَ بادِ سرگردان در پناهِ خیالِ خلوتِ خود پرسه در لایه های گنگِ زمان نقطه ؛ از نو شروع از سرِ خط پرِ پرواز ، بسته در زندان دستهای دعا و استمداد باز باران ، خدایِ من باران. کوتوال