پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۲۰

پدر

 رویای لطیف صبحدم بود پدر منظومه ای از خوردن غم بود پدر راز دل خود را ننمود هرگز فاش الماس گرانبها و کم بود پدر

درگیر تو هستم عشق

    ‌ درگیر تو هستم عشق ؛ درگیرِ تواَم من پیر تو هستم عشق، من پیر تواَم با لیلی چشم تو زمانی مستم در چاهِ نگاهِ ماهِ شبگیر تواَم با قاصدک بهانه هایت شادم مجنونِ گرفتارو زمینگیرِ تواَم از شعله ی عشقِ آتشینِ مردم ، میسوزم و در حبسِ نفسگیرِ تواَم با خود ببرم به هرکجا میخواهی من گیر تو هستم عشق ، من گیر تواَم آغوشِ تو بسترِ همه خوبیهاست من کشته قدرت فراگیرِ تواَم تا روزِ حلولِ کاملِ آزادی همراهِ توام ؛ بندیِ زنجیرِ تواَم.

در سوگ شجریان

کوچه ها جسم و نغمه هایت روح هر نوای تو شوق یک دیدار تسلیت واژه ای که کوچک هست در فِراق تو گریه باید زار .

حیرانی

  ای که رفتی و شده قسمت من حیرانی وَ بجا مانده سکوت و شب بی پایانی بازگرد و شب تاریک مرا روشن کن نور مهتابی و خلوتگه دلدارانی مهربانم ، تو نباشی نتوانم باشم رفتنت کرده هوای دل من بارانی داده ام هستی خود را به تو امّا رفتی کاخ مخروبه به جا ماند و شب و ویرانی تو نباشی نتوانم که بمانم بی تو دامگه میشود عالم و زمین بحرانی بازگرد ای همه ی تاب و توانم همه تو بی تو من هستم و تاریکی و گورستانی . .