پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۲۱

شاعر

  بنویس تو شاعر سخنِ سینه و ساغر بنویس تو از چشم و لب و قامت دلبر باید بنویسی تو جنونِ  تب و آغوش باید بِشَوی موش به هر گربه مکرّر عشق است فقط لذّتِ جنسی وَ خیانت عشّاقِ حقیقی گُم گورندو مکدّر جز این اگر از قصّه ی پرواز نوشتی یا آنکه اگر گفته ای از کشور و سنگر مستکبرِ خودخواه اگر از شعر تو چَک خورد لرزید اگر گوشه ای از قدرت قیصر از دین و خردمندی و تقوا بنویسی خوانده نشوی ،طرد شوی،رانده ز هر در بیچاره تو که دردِ خلایق شده دردت رانده شده از هر طرفی ، نیست تورا بَر مزدِ تو از اکنون شده پرداخت بگیری یک ظرف سیاهی است و پیشانی و ضربدر.

صبح

  صبح عشق و زندگی می آورد زندگی جنگندگی می آورد هرکه پا را پس کشد بازنده است باختن افسردگی می آورد هر لجاجت انعکاس یک شکست با خودش درماندگی می آورد تو نمیخواهی ببازی ، یاعلی قبله بوی بندگی می آورد اوج آن در صبح هنگام نماز بندگی بارندگی می آورد پاک خواهد شد محیط زندگی عشق با گستردگی می آورد.

پاییز

 سلام ای فصل رنگارنگ پائیز سلام ای قاصد عشق شرر خیز سلام ای چیره دست شور پرور که از غم بوده هر روز تو لبریز سلام ای برگ‌های قرمز و زرد سلام ای خشّ و خش های پر ازدرد درود ای سرخ گون زرد آسا که پیچ و تاب تو افسانه انگیز سلام ای ابرهای پاره پاره پیام اشک و لبخندی دوباره سلام ای دسته های زاغ غمگین کلاغ پیر و فریادی غم انگیز سلام ای انتظار عاشقانه بهار دل سپردن بی بهانه سلام ای قاصد فصل زمستان دلم با درد پژمردن گلاویز .