شاعر
بنویس تو شاعر سخنِ سینه و ساغر بنویس تو از چشم و لب و قامت دلبر باید بنویسی تو جنونِ تب و آغوش باید بِشَوی موش به هر گربه مکرّر عشق است فقط لذّتِ جنسی وَ خیانت عشّاقِ حقیقی گُم گورندو مکدّر جز این اگر از قصّه ی پرواز نوشتی یا آنکه اگر گفته ای از کشور و سنگر مستکبرِ خودخواه اگر از شعر تو چَک خورد لرزید اگر گوشه ای از قدرت قیصر از دین و خردمندی و تقوا بنویسی خوانده نشوی ،طرد شوی،رانده ز هر در بیچاره تو که دردِ خلایق شده دردت رانده شده از هر طرفی ، نیست تورا بَر مزدِ تو از اکنون شده پرداخت بگیری یک ظرف سیاهی است و پیشانی و ضربدر.