پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۱۹

امید

زندگی یکبار و بار دیگری در کار نیست فرصتش محدود و این فرصت دگر هربار نیست سخت و راحت باهم است و در کنار هم عزیز بهترین تدبیر ما جنگیدن است و زار نیست ناامیدی لشکر شیطان و فرصت سوزی است با امید او می رود چون جنس این بازار نیست مثل هر درد دگر درمان خود را دارد او زیر پایش گر گذاری با تو او را کار نیست دیو را باید زمین زد، کشت، نابودش نمود مرد این میدان امید است و جز این پندار نیست .

ترسویان

گوشه ای بود و یکعدّه که ما نشمردیم گفتگو کرده و ما فیض از آن میبردیم خانه شد تکیه غم بسکه همه بد فرمیم باد سرد آمد و از سردی آن جا خوردیم شده سهمیه ی ما از می بیغش لافش بسکه بر ساقی میخانه درشتی کردیم گریه شد کار و به گونه قطراتش ماسید غنچه ای بوده که از باد بلا  افسردیم قبل از آغاز درو حاصل خرمن پیداست ما که جز شکوِه و حرمان به زمین نسپردیم اسم شیطان بزرگ آمد و چون ترسویان اَشهَدِ خویش نخواندیم و ز اخمش مردیم عاقبت وقت خداحافظی و رفتن شد داده هر بود و نبود و کفنی را بردیم  ناگهان آمده یک عدّه جوان ، فرمودند زده شیطان و جگر کرده کباب و خوردیم

نفس

همه ی عمر من و نفس به جنگیم و جدال زور می گوید و من می کنم او را بدحال دوست دارم ننشینم سرجایم هرگز تا لب گور بُوَد شیوه ی من این منوال .

همدلی

میکنم از عمق جان ، خدمت یاران سلام کسب اجازه سپس ، منعقد از من کلام نیست چرا برگ و بَر؟ خانه ی ما در خطر ؟ مشکل ما از کجاست؟ تا به دوا اهتمام  راه نجات وطن همّتِ والای ما نیست بجز همدلی ، بهر مرض التیام وحدت و یکرنگی است پایه ی جمعی قوی دست قوی میزند دشمن خود را لگام

درد دل

دلی درد آمد و گفت از شلوغی همه گفتار او گفتار خوبی نیاوردند طاقت حرف حق را گرفتند و زدند یک فصل چوبی لباسش را در آوردند ، بعداً ، برایش خوانده احکام ربوبی یکی در آن میان بود و چنین گفت خدایا کم کن این شر را بخوبی

سوتک

تصویر

فرمان از تو امتثال از من

بنده ات هستم خدای بی مثال بنده ای دلبسته هستم ، کوتِوال رهروی از رهروان راه تو دلخور از بیهودگی ها ، ابتذال قادر و کامل تو هستی مهربان در نبودت میشوم آشفته حال ، روبرویم یک فراز تازه است یاد تو جان مرا سازد زلال منتظر هستم خدا ، دستم بگیر لطف خود را کن نثارم دوالجلال میدرخشد چشم ها در چهره ات شبچراغ است و چو یاقوت کمال عاشق زیبائی و روح توام خلوتی فارغ ز هر نوع قیل و قال از لطافت مثل و مانندت کجاست؟ در بزرگی بینظیر و بی زوال گل خجالت میکشد از حُسن تو مثل چشمه جاری و روشن ، زلال ساده گی زیبائی است و ساده ای از تو فرمان از من امرت امتثال .

دلخور از بیهودگی ها

بنده ات هستم خدای بی مثال بنده ای دلبسته هستم ، کوتِوال رهروی از رهروان راه تو دلخور از بیهودگی ها ، ابتذال قادر و کامل تو هستی مهربان در نبودت میشوم آشفته حال ، روبرویم یک فراز تازه است یاد تو جان مرا سازد زلال منتظر هستم خدا ، دستم بگیر لطف خود را کن نثارم دوالجلال میدرخشد چشم ها در چهره ات شبچراغ است و چو یاقوت کمال عاشق زیبائی و روح توام خلوتی فارغ ز هر نوع قیل و قال از لطافت مثل و مانندت کجاست؟ در بزرگی بینظیر و بی زوال گل خجالت میکشد از حُسن تو مثل چشمه جاری و روشن ، زلال ساده گی زیبائی است و ساده ای از تو فرمان از من امرت امتثال .