آتش به فرصت

نزن آتش به فرصتهای استثنائی و زیبا
به آغوشت بکش هرلحظه از عمر عزیزت را
ببر از لحظه هایت بهره با شادی و خوشحالی
به لطف چارقل در بستر الطاف اعطینا
برو تا آسمان بالا و با یک دید انسانی
بشو سیراب از سرچشمه های سِرّ اواخفئ
چرا با خویش درگیری؟چرا از جستجو سیری؟
چرا یک جا نشسته گوئیا اصلاً نداری پا؟
چرا بستی تو چشمان را به روی نور عالمتاب؟
نخواهی نور و فریاد آوری خورشید در بگشا؟
تو را هرلحظه هر سو میکشانند و تو تسلیمی
نرو این سو و یا آن سو ، برو با بال خود بالا
درون ذهن تو هر فکر باشد چهره می گوید
بخواند فکر هر ذهنی ز چشمان عالِم دانا
ضمیرت چون درخت است و تفکّر حاصلش، میوه

شود از میوه ی بر شاخسارت گوهرت پیدا .

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

حسّ باران

دوست