کیمیا

ای خدا سینه ام پر از خون است
غرق در خود شدم چو یک مرداب
از رفیقان و دوستان سویم
یک نفر سنگ هم نکرد پرتاب
چه رسد تا به تاج گلی
وقت بیداریم و یا در خواب
گفت در نیمه شب دوبال خیال
نیستی بیشتر تو از شبتاب
بودنو مُردَنَت یکی باشد
چه تفاوت میان خواب و سراب؟
برو پرواز کن به غربت دور
تا شوی مثل کیمیا نایاب.
#احمد_یزدانیkootevall.blog.ir

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

حسّ باران

دوست